رهبری مطلقه؛ مسئلهای که بیشتر تحلیلگران ایرانی آن را بحرانزا میدانند

در جمهوری اسلامی، رهبری نهادی بیرقیب و متمرکز است؛ قدرتی که فراتر از نظارت و پاسخگویی قرار دارد. بسیاری از تحلیلگران داخلی آن را مانع اصلی دموکراسی و اصلاحات در ایران میدانند.
به گزارش رادیو نشاط، در اغلب نظامهای مدرن، رهبری از دل سازوکارهای انتخابی، محدود و نوبتی پدید میآید؛ اما در جمهوری اسلامی، سکوت رسمی درباره جانشینی و تمرکز قدرت در دست یک نفر، به بحرانی ملی بدل شده است.
اکثر تحلیلگران، فعالان و روشنفکرانی که در این گزارش بررسی شدهاند، نه تنها منتقد عملکرد رهبری فعلیاند، بلکه اصل ساختار «رهبری مادامالعمر، متمرکز و غیرپاسخگو» را ناسازگار با دموکراسی و منافع ملی میدانند.
از منظر این گروه، تمرکز قدرت نهتنها امکان اصلاح را از بین میبرد، بلکه راه را بر ظهور رهبران مشروع، نهادساز و پاسخگو نیز میبندد. آنها خواهان گذار به ساختاری هستند که در آن، مردم، قانون و نهادهای مستقل بر جایگاه رهبری نظارت داشته باشند، نه بالعکس.
تجربه کشورهای فاقد رهبر مادامالعمر یا متمرکز
نگاهی به دیگر کشورها نشان میدهد که چگونه تقسیم قدرت، نهادسازی مستقل و تمرکززدایی میتواند ضامن ثبات، توسعه و گردش نخبگان باشد:
آلمان با مدل صدراعظمی و رئیسجمهور تشریفاتی، به شکلی شفاف و منظم رهبری را در انتخابات تعیین میکند؛ بدون جنجال یا بحران.
فرانسه با محدود کردن دورههای ریاستجمهوری و وجود قوای مستقل، انتقال قدرت را بهمثابه فرایند طبیعی دمکراسی نهادینه کرده است.
ژاپن با وجود امپراتور نمادین، سیاستگذاری را در اختیار دولتهای ائتلافی و احزاب انتخابی قرار داده تا از تمرکز قدرت پرهیز شود.
هند با وجود تنوع قومی و مذهبی، بزرگترین دمکراسی جهان باقی مانده، چرا که رهبری اجرایی با رأی مستقیم مردم تغییر میکند و نهادهای قضایی و رسانهای قدرت را کنترل میکنند.
در این کشورها، رهبر هرگز «رهبر مادامالعمر»، «ولی فقیه» یا «مرجع غیرقابل نقد» نیست، بلکه یکی از چرخدندههای انتخابی، پاسخگو و تعویضپذیر ساختار سیاسی است.
۱. دکتر مهدی مطهرنیا – آیندهپژوه و تحلیلگر سیاسی
مطهرنیا معتقد است جانشینی رهبر صرفاً مسئلهای فردی نیست، بلکه نتیجه تقابل میان نهادهای قدرت از جمله سپاه، روحانیت و سیستم امنیتی است.
او هشدار میدهد که اگر این روند بهدرستی مدیریت نشود، کشور وارد مرحلهای از بیثباتی سیاسی و اجتماعی خواهد شد.
۲. دکتر مصطفی مهرآیین – جامعهشناس و استاد دانشگاه
مهرآیین در نامهای سرگشاده مشروعیت رهبر و حاکمیت فعلی را زیر سؤال برده و خواستار کنارهگیری از قدرت شده است.
او نجات ایران را تنها در بازگشت به عقلانیت، پذیرش نظم جهانی و گفتوگو با جامعه بینالمللی میداند.
۳. دکتر صادق زیباکلام – استاد علوم سیاسی و تحلیلگر اصلاحطلب
زیباکلام بر این باور است که در صورت تمایل نظام به بازسازی مشروعیت، باید به چهرههایی مانند محمد خاتمی میدان داد.
او اما تأکید میکند که ساختار قدرت فعلی ترجیح میدهد به عناصر امنیتی و نظامی وفادار متکی بماند.
۴. احمد زیدآبادی – روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی
زیدآبادی انتخاب فرزند رهبر فعلی به عنوان جانشین را بهدلیل نبود مشروعیت عمومی و سابقه موروثی نامناسب میداند.
او تأکید دارد که تنها با مشارکت واقعی مردم و رضایت عمومی میتوان بحران جانشینی را بهدرستی مدیریت کرد.
۵. مصطفی تاجزاده – فعال سیاسی و زندانی سیاسی سابق
تاجزاده رهبری فعلی را مسئول بنبستهای سیاسی کشور میداند و خواستار گذار به نظامی قانونمحور و دموکراتیک است.
او بر حذف ولایت مطلقه فقیه و بازنگری اساسی در قانون اساسی تأکید دارد.
۶. دکتر حاتم قادری – استاد بازنشسته علوم سیاسی
قادری ولایت فقیه را نهادی استبدادی توصیف میکند و معتقد است جامعه ایران به دلیل زعیمگرایی تاریخی، ظرفیت مشارکت دموکراتیک را از دست داده است.
او تنها راه عبور از بحران را در بازسازی فرهنگی و عبور از ساختارهای متمرکز قدرت میداند.
۷. سید حسن آقامیری – فعال اجتماعی و روحانی خلعلباسشده
آقامیری ساختار تمرکزگرا و رهبرمحور جمهوری اسلامی را عامل اصلی نابسامانیهای اجتماعی و اقتصادی میداند.
او خواستار حاکمیتی مردمی بر پایه عدالت، عقلانیت و آزادیهای اساسی است.
۸. میرحسین موسوی – نخستوزیر پیشین و رهبر جنبش سبز
موسوی در بیانیهای تاریخی خواهان «گذار از جمهوری اسلامی» شده و تأکید دارد که ساختار فعلی اصلاحناپذیر است.
او از تشکیل نظامی دموکراتیک، پاسخگو و مبتنی بر رأی آزاد مردم حمایت میکند.
۹. نرگس محمدی – برنده نوبل صلح و فعال حقوق بشر
محمدی ساختار رهبری فعلی را ضدحقوق بشر و غیرپاسخگو میداند.
او بر پایان حاکمیت ایدئولوژیک، آزادی زندانیان سیاسی و تحقق مشارکت واقعی مردم تأکید دارد.
۱۰. جعفر پناهی – کارگردان و منتقد اجتماعی
پناهی با زبان سینما ساختار بسته و اقتدارگرای جمهوری اسلامی را نقد کرده و معتقد است تا زمانی که قدرت در انحصار یک نفر باشد، هیچ تغییری ممکن نیست.
او خواهان آزادی بیان، عدالت اجتماعی و پایان سانسور است.
۱۱. فائزه هاشمی – فعال سیاسی و نماینده پیشین مجلس
فائزه هاشمی با رد کامل ساختار ولایت فقیه، خواستار حذف آن از قانون اساسی و شکلگیری نظامی سکولار، مردمی و شفاف است.
او تأکید دارد که اصلاحطلبی از درون حاکمیت دیگر پاسخگو نیست.
۱۲. نسرین ستوده – وکیل و فعال حقوق بشر
ستوده نظام فعلی را ضدعدالت و غیرقابل اصلاح میداند و خواهان تدوین قانون اساسی جدید مبتنی بر حقوق بشر و نظارت مردمی بر قدرت است.
او معتقد است تا زمانی که ولایت فقیه پابرجاست، اصلاح واقعی ممکن نیست.
۱۳. محمد نوریزاد – نویسنده، مستندساز و کنشگر سیاسی
نوریزاد که پیشتر از حامیان نظام بود، به منتقد جدی رهبری تبدیل شده و در نامههایی سرگشاده خواهان انحلال ولایت فقیه و تأسیس حکومتی مردمسالار شده است.
او میگوید جمهوری اسلامی با اتکا بر خشونت و ارعاب اداره میشود و ظرفیت بازسازی ندارد.
۱۴. یاشار سلطانی – روزنامهنگار و افشاگر فساد ساختاری
یاشار سلطانی با تمرکز بر افشای فساد در نهادهای قدرت، ریشه نابسامانیها را در نبود نظارت بر رهبر و ساختارهای زیرمجموعه او میداند.
او بارها تأکید کرده که تمرکز مطلق قدرت، فسادزا و غیرپاسخگوست و تنها راه اصلاح، شفافیت، پاسخگویی نهاد رهبری و حذف مصونیتهای حاکمیتی است.